یواشکی نویسیهای خاله ریزه

ساخت وبلاگ
نجوی فاروغ

ببینید و خیلییییییی لذت ببرید. من که عاشق اجرا و ترانش شدم :)

یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : موجوع, نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 13:13

من و ورزشیکشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۲۶15:52
از اواخر هفته گذشته ورزش رو به صورت جدی شروع کردم. بدنم کوفتست :( از بس که پشت میز نشستم بدنم به چند تا ورزش ساده هم واکنش بد نشون داده :D اما من مصمم که این شکم و پهلوی مبارک رو صاف و صوف کنم. یکمم سرماخوردگی دارم چند روزه. الانم که سردرد بهش اضافه شده. کلا لهم :)))) اما عصری میخوام با مامان و دخترک بریم گردش و خرید. جناب"میم" هم سرکار تشریف دارن. خاله ریزه
یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 155 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 13:13

چشم بد به دور سه شنبه ۱۳۹۶/۰۶/۲۸ • 8:31 حال و هوای کارخونه نگرانم میکنه. میترسم از تعدیل نیرو. نه برای خودم چون من مطمئنا تو لیستشون نیستم. برای اونایی که از نون خوردن میفتن نگرانم. برای خونواده هاشون. اول سال تحصیلی با وجود بچه خیلی سختشون میشه. خدای مهربونم میدونم هواشونو داری. خدایا هر کی برای هر کی بد میخواد اول هدایتش کن اگه نشد خدمتش برس :| منو جناب "میم" همکاریم البته شغلامون فرق میکنه یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 13:13

تعطیلات تابستونی

شنبه ۱۳۹۶/۰۶/۰۴12:26

سلام سلام

من برگشتم :)

در تعطیلات تابستونی به سر میبردیم. خدا رو شکر خیلی خوب بود. دو روز اول خونه بودیم. سه روز بعدی رفتیم گیلان گردی. فرداشم رفتیم شهر جناب"میم" و دیروز عصری برگشتیم.

خدا رو شکر که همه چی خوب بود. خصوصا اینکه مامان خانومم باهامون اومده بود شمال و من از این بابت خیلی خوشحال بودم

خاله ریزه

یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : تعطیلات,تابستونی, نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 147 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 22:54

منو خپل شدن؟!! هرگز :D:D:Dیکشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۱۲ • 10:12 مدتهاست کتاب نخوندنم .. به شدت احساس میکنم نیاز دارم دوباره شروع کنم. چاق شدم :| البته رو ترازو چیزی معلوم نیست ولی دور کمر شلوارم برام تنگ شده :/ فکر کنم چربی اضافه کردم . دوچرخه ثابت پارسال خریدم. ولی راستش پارسال که مرتب ازش استفاده میکردم بیخبر از این بودم که فقر ویتامین دی دارم و همین مسئله باعث شد فشار زیادی روی ساق پای راستم یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : شدن؟,هرگز, نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 161 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 22:54

اهم اخبار :Dیکشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۱۲ • 10:17 شرکتمون همچنان زیان ده هست و هر ماه اوضاعش بدتر از ماه قبل میشه :| پدرم بنا به دلایل خصوصی با مادرم افتاده رو دور کینه توزی :/ سیسمونی خواهر شوهر کوچیکه رو دیدم و کلی ذوق در کردم از خودم. به امید خدا اوایل مهر به دنیا میاد. دیروز برای خواهر زاده کوچیکه یه کاپشن لی خزدار با آستینها و کلاه چهارخونه قرمز و سورمه ای خریدم. خیلییی خوشگله.دلم براشون خون یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : اخبار, نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 22:54

سیاستچهارشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۱۵ • 14:44 از خودم بدم میاد:( چرا من اینقدر رفتار آدما برام مهمه!!!!!!! چرا واکنش نشون میدم به رفتار بد آدما !! کاش میتونستم یه آدم دیگه ای میشدم. یه آدم محافظه کار با سیاست . نه اینی که الان هستم. اینجوری همش تلخم. معمولا کسی ازم خوشش نمیاد در برخوردای اول. مگه اینکه باهام بیشتر آشنا بشه و از خصوصیات دیگمم مطلع بشه. در غیر این صورت حسم اینه که بخاطر زودرنج بودنم یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : سیاست, نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 136 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 22:54

میم مثل مدیر عاملدوشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۲۰ • 8:29 استرس و نگرانی دارم این روزا. علتشم برمگیرده به اوضاع کارخونه. فردا اعضای هیئت مدیره و مدیر گروه دارن میان بازدید. اما این بازدید خیلی یهویی شده. پشت پرده خبرای زیادیه. یه عده میگن احتمالا میخوان مدیرعامل رو عوض کنن. و من از دیروز که این خبر رو شنیدم غمگینم. مدیر عامل بسیار فهمیده و صبوری داریم. خیلی دوسش دارم. خیلی زیاد. یه بار که تازه نامزد یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : مدیر,عامل, نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 146 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 22:54

دیروز رفتم دیدن دخترک دوست خیلی قدیمیم. دوستیمون برمیگرده به دوران محصلی. انقدر با هم حرف زدیم و حرف زدیم که آخر سر یادم رفت کادوشو بهش بدم :)))) وقتی تو ماشین نشستم تازه فهمیدم کادوش هنوز تو کیفمه :D:D:D راستش انقدر از اوضاع فعلیش متاسف شده بودم که گیج بودم. در ماه حدود 2.5 حقوقشه اونوقت میگه یه هزاری پس انداز نداره. میگه وقتی حقوق واریز میشه شوهرش کارت حقوق رو میگیره و میبره خالیش میکنه و یه هزا یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 186 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 22:54

تعطیلات تابستونی

شنبه ۱۳۹۶/۰۶/۰۴ 12:26

سلام سلام

من برگشتم :)

در تعطیلات تابستونی به سر میبردیم. خدا رو شکر خیلی خوب بود. دو روز اول خونه بودیم. سه روز بعدی رفتیم گیلان گردی. فرداشم رفتیم شهر جناب"میم" و دیروز عصری برگشتیم.

خدا رو شکر که همه چی خوب بود. خصوصا اینکه مامان خانومم باهامون اومده بود شمال و من از این بابت خیلی خوشحال بودم

خاله ریزه

یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : تعطیلات,تابستونی, نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 154 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1396 ساعت: 20:05

عمه ای که دیگر نیست پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۰۹ • 9:12 عمم که ازش گفته بودم که قرار شده بود بابام خرج عملشو بده شنبه به رحمت خدا رفت. از وقتی خبر فوتش رو شنیدم یه غم عجیبی رو دلم نشسته. با اینکه خیلی شبیه اون یکی عمم که اونم فوت کرده نبود و محبتش معلوم نبود زیاد ولی غمگینم. گاهی بغضم میگیره یادش میفتم و اشکم در میاد. خدا رحمتش کنه. دیگه عمه ندارم. پدرم طفلکی خیلی داغونه. خیلی تو خودشه. خیلی به هم وابسته بو یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 90 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1396 ساعت: 20:05